معرفی وبلاگ
زنده نگه داشتن نام و یاد شهداء کمتر از شهادت نیست. (مقام معظم رهبری)
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 894330
تعداد نوشته ها : 945
تعداد نظرات : 33
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بررسی نقش رهبری سیاسی در جنگ های معاصر ایران

 

مقدمه

سال های جنگ ایران و عراق، دوران سرنوشت ساز تاریخ معاصر ایران محسوب می شود . این جنگ و نحوه پایان آن، روند هزیمت و خود باختگی ملی در برابر بیگانه – که پس از شکست های ایران از روسیه و انگلیس در زمان قاجار بوجود آمده بود – را تغییر داد و فصل جدیدی را به تاریخ ایران افزود .

 

            این مقاله سعی دارد با توجه به ماهیّت رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع زمانی و نحوه رهبری و هدایت جنگ ها، چرایی شکست ایران در آن جبهه (جنگ ایران و روس) و پیروزی در این جبهه (جنگ ایران و عراق) را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد .

 

            با توجه به نتایج حاصله از جنگ های مهم زمان قاجار (یعنی جنگ با روس و انگلیس) و جنگ با عراق، این سؤال مطرح می شود که مردم ایران در نبرد با عراق که از حمایت های  فراوان خارجی و موقعیتی بهتر در برابر ایران بعد از انقلاب برخوردار بود، چگونه توانستند سرنوشت جنگ را به گونه ای رقم بزنند که دولت عراق بر خلاف همه ی دعاوی اولیه خود، مبی بر تصرّف اروند رود و جدایی خوزستان از ایران، به نقطه ی عزیمت خود (یعنی قرارداد 1975 الجزایر) بازگشت و سرانجام برخلاف جنگ های زمان قاجار، این بار تمامیّت ارضی ایران، در یک جنگ نابرابر حفظ شد ؟

 

            رهبری سیاسی، به عنوان قوّه ی عاقله ی تصمیم گیری کشور، سیاست های خاصی را مدّ نظر دارد که مهمترین آنها ، دفاع نظامی در برابر تهاجم خارجی و حفظ یکپارچگی سرزمین ملّی می باشد . پاسخ سؤال فوق (از نظر این نوشتار) به رهبری سیاسی ایران، در دو مقطع، باز می گردد . رهبری سیاسی ایران در قطع جنگ تحمیلی، با تأکید بر ارزش های دینی و تکیه بر قدرت ملّی و مذهبی (بدون چشم داشت به حمایت خارجی) و با تقویّت روحیه مردم و قوای مسلح و …، توانست مشکلات و نارسایی های موجود و کمبود های فراوان مادی را مرتفع نماید و با بهره گیری از شورای انقلابی و بسیج مردمی، با تجربه ی پیروزی انقلاب اسلامی، پس از دویست سال هویّت واقعی ایران و ایرانی را به جهانیان معرفی کند. این نوشتار برای محک زدن فرضیه ی خود،ابتدا بحثی نظری، در مورد نقش رهبری سیاسی در سرنوشت جنگ ها ارائه داده و سپس به چگونگی انطباق آن با شرایط ایران، در ابتدا و انتهای دوران نبردهایش پرداخته است .

 

 

 

نقش رهبری سیاسی در شکست ها پیروزی ها

 

            رهبری سیاسی، چه در یک فرد خاص عینیت یافته باشد و یا گروهی این نقش را عهده دار باشند (صرف نظر از هر عنوانی در هر جامعه ای)، از عوامل بسیار مهم شکست یا پیروزی محسوب می شود . با نگاهی به تاریخ نظامی جهان، می توان این مسأله را به روشنی دریافت .

 

            جنگ، رابطه ی  نزدیکی باسیاست و در نتیجه، با رهبری سیاسی دارد؛ به طوری که برخی محققین معتقدند که جنگ، ادامه ی سیاست است، البته با ابزاری دیگر ،یا جنگ، سیاستی است همراه با خشونت و سیاست، جنگی است بدون خونریزی .)علی باقری کبورق،1375،ص20)

 

            اگر همه ی مؤلفه های مادی دفاع از کشور موجود باشد، ولی رهبری ضعیف، هوسران و خودکامه به کشور حکم براند ؛ امکان اینکه حکومت بدون امتیاز دادن به بیگانه، بتواند روی پای خود بایستد، بعید به نظر   می رسد.( سون تزو یکی از اندیشمندان چینی، معتقد است حاکم کاخ نشین و و ناآگاه به مسائل سیاسی – نظامی، معمولاً لشگریان خود را به دشمن وا می گذارد و اگر سردارانی لایق هم داشته باشد، از طریق صدور فرامین غیر عاقلانه، دست و پای آنها را بسته و اجازه نمی دهد آنها لیاقت و کاردانی خود را به نمایش بگذارند (همان ص231)

 

            بر اساس اصل بازدارندگی، هیچ کشوری مورد هجوم قرار نمی گیرد، مگر اینکه به هر دلیل، بازدارندگی بین دو واحد سیاسی از بین رفته باشد. در حالتی که اصل ضعف نظامی یک طرف، هجوم طرف مقابل را موجب شده، وجود یک رهبری سیاسی خردمند، شجاع، دوراندیش و مردم دوست، می تواند خلاء بسیاری از کمبودها را جبران کند. در جنگ احتمالی دو واحد سیاسی، دستگاه رهبری سیاسی هر طرف، برای پیروزی در جنگ و یا ناکام گذاشتن طرف مقابل، از دستیابی به اهدافش، با چهار متغیّر اساسی روبرو خواهد بود که با بکارگیری صحیح آنها، می تواند به اهداف خود نائل شود .

 

            اولین متغیّر مؤثر در دفاع، ایدئولوژی است که در جوامع دارای فرهنگ های مختلف، می تواند صورت های متفاوتی داشته باشد. گاهی ممکن است ایدئولوژی در قالب ناسیونالیسم ظاهر شود و گاهی برای جامعه ای خاص، بحث نژادگرایی مطرح است و گاهی نیز در قالب آرمان خواهی متّکی بر ادیان آسمانی، متبلور می شود. با وجود رهبری سیاسی مؤثر و مقتدر، ایدئولوژی در هر شکل در هر شکل، می تواند توده ها را به حرکت درآورد و مسائل به ظاهر ناممکن را ممکن سازد .

 

            تکیه بر ایدئولوژی حرکت ساز، الزاماً توجه به عموم جامعه را در پی خواهد داشت. به عبارت دیگر، اعلام دفاع عمومی با تکیه بر ایدئولوژی، دومین متغیّر مهم است. در جنگ های مردمی، این فرایند از حالت حرفه ای و کلاسیک خارج شده و جنبه عمومی پیدامی کند که اکثریّت مردم به انحاء مختلف در آن شرکت دارند. از دو متغیّر فوق، راهکار سومی نیز حاصل می شود. از آنجا که ایدئولوژی در روان ملتی با فرهنگ و تاریخ خاص شکل می گیرد، خود به خود ضدّ بیگانه است و رهبران نیز معتقدند که دیگران نه می خواهند و نه می توانند منادی این عقیده باشند. از این رو هرگونه اتّکا به بیگانه، نقض غرض خواهد بود .

 

            سرانجام در کنار عوامل سه گانه مذکور و مبارزه در جبهه ی نظامی، جنگ دیپلماتیک هم باید در صحنه سیاسی در جریان باشد. زیرا اگر تحرّکات سیاسی طرف مقابل نادیده گرفته شود، چه بسا نتایج مثبت دیگر متغیّر ها نیز بی اثر شود از این جهت به موازات دفاع نظامی، دفاع سیاسی هم باید مدّنظر قرار گیرد.عوامل فوق که توسّط دستگاه رهبری سیاسی بکار گرفته می شود، باید در اعمال و رفتار خود رهبر و یا رهبران نیز نمود عینی داشته باشد، زیرا رفتارهای کلّی و جزئی دستگاه رهبری، و نیروهای مسلّح اثر مستقیم دارد . (gary-n.y.yuki p5)  

 

 

 

            رهبری سیاسی، برای تأمین اهداف نهایی، با بکارگیری صحیح نیروهای نظامی و بکارگیری ایدئولوژی کارا و تأثیرگذار و استراتژی کلّی و جزئی، ابتدا جنک را غیر لازم کرده و در صورت وقوع، به بهترین نحو هدایت و کنترل می نماید. اصول صحیح جنگ، توسّط رهبری خردمند قابل پیلده شدن است و اگر شرایط به نحوی باشد که نیروی منظم کشور نتواند از عهده دفاع برآید،این رهبری سیاسی است که باید با اتّکا به مردم، نوع دیگری از جنگ را سازماندهی کند. جنگی که به جنگ مردمی معروف است و در آن، برابری نیروها، تجهیزات، مدّنظر نیست . (کلازوویتس،1377ص55)

 

            اکنون با توجه به مباحث فوق، نگاهی اجمالی به رهبری سیاسی ایران، در جنگ های زمان قاجار و سپس جنگ ایران و عراق خواهیم داشت .

 

 

 

رهبری سیاسی ایران در جنگ های اول و دوم ایران و روس

 

            سیاست بین الملل، در قرون 19- 18، بر محور اندیشه امپریالیسم در جریان بود و در این میان، ایران نیز به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی، مورد توجه قدرت های استعماری قرار گرفت . رقابت انگلیس و روس در ایران با توجه به ضعف دستگاه رهبری ایران تأثیرات مخرّبی بر اوضاع سیاسی، نضامی و اقتصادی ایران در پی داشت. بررسی مسائل خرد و کلان جنگ ها مهم این دوره و سیر تصمیم گیری رهبری ایران در آن روزگار، پاسخی به این پرسش خواهد بود که چگونه در این برخوردها، مناطق وسیعی از ایران جدا شد و نفوذ دول خارجی (در همه ی شئونات کشور) تا زمان انقلاب اسلامی باقی ماند ؟

 

زمینه های جنگ

 

            بهانه هجوم روسیه به ایران، در سال 1218 هجری قمری، ظاهراً بر سر گرجستان بود. سرزمینی که از زمان هخامنشیان جزئی از ایران محسوب می شد و امیران این ناحیه، حتی در زمان صفویه، تاج شاهی را از دست شاهان ایران دریافت می کردند .(وقایع نگار،1374،ص28)

 

            پس از ضعف دولت صفویه و کمرنگ شدن اقتدار ایران در این ناحیه، جرکت آقا محمد خان قاجار، آخرین تکاپو برای حفظ حدود و ثغور ایران محسوب می شود. زیرا پس از آن روندی شروع شد که سرزمین وسیع ایران، مانند برفی، در مقابل آفتاب ذوب شد و تا آخرین قاجاریه، تقریباً به شکل فعلی تثبیت شد. آقا محمد خان توانسته بود یکپارچگی سیاسی را در کشور برقرار کند و حکومت قدرتمندی به وجود آورد. برخی مورّخین مرگ او را ضایعه ای برای ایران می دانند و معتقدند که او قادر بود روس ها را دفع کند . (علی اصغر شمیم،1375،ص98)

 

            پس از کشته شده آقا محمد خان، تجاوزات روسیه که گفته می شود بر اساس وصیت نامه (پطر کبیر) صورت گرفت شدّت یافت و الکساندرپاویچ امپراطور روسیه، یکی از سرداران خود به نام سیسیانوف را مأمور تصرّف گرجستان و نواحی شمال رود ارس نمود .

 

راهکار دفاعی ایران در جنگ با روسیه

 

            دسنگاه رهبری ایران، در این مقطع از هرمی تشکیل می شد که شاه در رأس آن و پس از او صدراعظم، ولیعهد و دیگر درباریان قرار گرفته اند. همه ی درباریان و حتّی صدراعظم، خود را چکران شاه می دانند! و همان گونه که در اکثر حکومت های فردی معمول است. همه ی تصمیمات در این حکومت به شخص شاه منتهی می گردد .

 

            دستگاه رهبری ایران در جنگ با روسیه و همچنین در جنگ با انگلیس، از بکارگیری متغیّرهای مؤثر در دفاع که پیشتر به آن اشاره شد، ناتوان بود. هرچند که از لحاظ تجهیزات و نیروها، اختلاف فاحشی بین هردو طرف وجود نداشت و در بعضی موارد (خصوصاً در جنگ با انگلیس) از لحاظ تجهیزات و نفرات، ایران برتری داشت؛ دستگاه رهبری از بکارگیری یک ایدئولوژی مؤثر- با توجه به موقعیت خاص جامعه مذهبی ایران و همچنین اعلام دوباره ی جهاد توسّط علما- متّکی بر عقاید دینی، ناتوان بود. با بررسی عدم تحقق تکیه بر ایدئولوژی دینی (که زمینه آن نیز فراهم بود)، در می یابیم که دستگاه رهبری ایران در بکارگیری ایدئولوژی های رقیب نیز ناتوان بوده است .

 

            چنان که پیشتر گفته شد، اصول و متغیّر های یاد شده با هم ارتباط منطقی دارند. از این رو وقتی ایدئولوژی مؤثر و تحرّک انگیز بکار گرفته نشد، دفاع نیز عمومیت نیافت. در نتیجه، بسیج عمومی بجز مقاطع خاص – که از آن نیز استفاده نشد- شکل نگرفت. فتحعلی شاه، خود بارها ار کمک رساندن به نیروها، به بهانه ی اینکه جنگ باید با مالیات آذربایجان اداره شود، خودداری نمود .

 

            مهم ترین رهاکار دفاعی ایران که از اصل اشتباه بود، تکیه بر نیروهای خارجی است. دربار ایران در این جنگ ها چشم یاری به فرانسه و انکلیس دوخته بود. در سال های نخست جنگ، به پیشنهاد عباس میرزای ولیعهد(وقایع نگارپیشین) اتحاد با فرانسه واقع شد. اما رهبری ایران در مقابله با تحرّکات سیاسی، ضعف بی حد و حصری از خود نشان داد که می توان گفت زمان شکست ایران همین نقطه بود.بر اثر ضعف دیپلماسی ایران، معاهده ی بین دو کشور ایران و فرانسه، معروف به “ فین کنشتاین” ، به نفع ایران تنظیم نشد و شاه، بی خبرتر از مذاکره کنندکانش، بدون توجه به مفاد معاهده، آن را امضاء کرد .

 

            پس از معاهده “ تیلسیت” و پشت کردن فرانسه به ایران، رهبری سیاسی به انگلیس روی آورد، اما از این اتّحاد نیز نفعی حاصل نشد؛ بلکه به عامل مهم شکست ایران تیدیل شد. بنابراین، ایران در این جنگ ها بیش از آنکه به قدرت ملی و عقیدتی مردم ایران تکیه کند، به نیرهای فرا مرزی تکیه کرد. از این رو نتیجه ی هر سه جنگ، به شکست سیاسی، اقتصادی، روانی و نیز به جدایی اراضی وسیعی از شمال و شرق کشور منتهی شد .

 

 

 

توانایی های قوای ایران در جنک با روسیه

 

            در صحنه نبرد ده ساله ی ایران و روسیه، بارها شاهد پیروزی ایرانیان می باشیم. توضیح این نکته لازم است که از لحاظ تعداد نیروها و نوع سلاح و مهمّات بکار رفته در جنگ، تفاوت فاحشی بین قوای دو طرف وجود نداشت. سلاح اصلی هنوز شمشیر و نیزه است که در کنار آن تفنگ های فتیله ای نیز بکار کرفته می شد. این نوع سلاح، به تعداد زیاد، توسّط فرانسه در اختیار ایران قرار گرفت. توپخانه ایران توسّط ژنرال گاردان و مهندسین همراه او تجهیز شد. در نتیجه، توپخانه ی  سبک و قابل تحرّکی برای ایران تدارک دیده شد، که در سراسر آسیا نظیر نداشت .(همان)

 

            مشکل اساسی در نحوه ی هدایت و رهبری جنگ بود که پیروزی های درخشان ایرانیان را بی اثر می کرد. در مقاطع مختلف که پیروزی حاصل می شد، شاه ایران کار را تمام شده تلقّی می کرد و فارغ از هرگونه حزم و احتیاط، نیروها را مرخص کرده و خود به پایتخت باز می گشت؛ بدون اینکه با طرف مقابل خود به توافق مشخص رسیده و یا برنامه ای جهت مقابله با تهاجم مجدد، در دست داشته باشد .

 

            پس از پیروزی های اولیه روس ها، در مناطق قره باغ و گنجه،قوای اعزامی ایران توانست تا ماه ربیع الاول همان سال (1218هجری قمری) ارتش روس را تا نزدیکی تفلیس عقب براند.(جمیل قوزانلو،1315ص98) اما بر خلاف اصول نظامی، از تعقیب قوای روس و پیش روی به سوی گرجستان خودداری شد و حکام یاغی قره باغ که همدست روس ها شده بودند، مجدداً به سمت سابق ایفا شدند. خالی نمودن مناطق تصرف شده، در فصل زمستان همان سال، به گمان اینکه دشمن شکست خورده، باعث شد که عوامل روسیه حکّام شهرهای شوش و ایروان را فریب داده و آنها را با خود همراه کنند. (عباس اقبال آشتیانی1346ص98) بنابراین مناطقی که با جان فشانی فراوان آزاد شده بودند، بدون جنگ به دست روس ها افتادند. روسیه، جهت تکمیل این پیروزی های بدون درگیری، سعی نمود با پیاده کردن نیرو در شمال ایران، از طریق دریای خزر، دولت ایران را به شکست وادارد، اما نیروهای محلی به سختی نیروها را شکست دادند و با تحمّل تلفات زیاد، آنها را وادار به عقب نشینی کردند.(همان ص88)  نیروهای دولتی ایران، پس از سپری نموده خواب زمستانی شاه و شنیدن خبر سقوط مجدّد شهرهای قفقاز، به طرف آذربایجان حرکت نمودند .

 

            در این مرحله نیز پیروزی با ایرانیان بود. آنها توانستند ایروان را از دست روس ها و خائنین محلی آزاد کنند و در یکی از جنگ های سهمگین،در اطراف باکو، روسیه را شکست داده و عقب برانند. در این نبرد سیسیانوف فرمانده کل نیروهای روسی،در قفقاز کشته شد .(همان(ص125)

 

            اما رهبری سیاسی ایران مجدداً اشتباهات گذشته را تکرار کرد و پس از عقب راندن نیروهای روسی در جنگ باکو، قسمت اعظم سپاه را مرخص نمود و به رغم مخالفت عباس میرزا، به پایتخت بازگشت. با خالی شدن منطقه از قوای ایرانی،مجدداً روس ها به فریب حکّام محلی پرداختند و از طرفی با ایجاد آشوب از طریق ارامنه، شهرهای باکو، دربند، سالیان و شیروان را تصاحب کردند؛ به نحوی که حاکم ایروان به عباس میرزا نوشت قادر به حفظ شهر نیست .(وقایع نگار،1374ص155) این موقعیّت با اتحاد ایران و فرانسه و تقویت نظامی سپاه ایران و همچنین همزمانی درگیری روسیه با ایران و جبهه های فرانسه و عثمانی مصادف شد. روسیه که بارها این مناطق را بدون جنگ گرفته و با جنگ از دست داده بود، این بار مجبور شد بدون خونریزی این مناطق را تخلیه کند؛ زیرا بر اثر جنگ در سه جبهه، فشار زیادی را متحمل می شد. لیکن رهبران ایران، با اغوای چند تن از درباریان، از اعزام نیرو به مناطق تخلیه شده خودداری کردند. منطق پیشنهاد دهندگان، از جمله وزیر خارجه، میرزا ابوالحسن خان شیرازی – که وقایع نگار او را عامل روسیه می داند – این بود که شاید با این عمل، دولت روسیه خوشحال شده و آن رابه حساب حسن نیّت ایران گذارد و امتیاز بیشتری به ایران بدهد .(همان،ص149)

 

            با این دلیل بی خردانه، شاه ایران نیز اغوا شد و به مخالفت عباس میرزا هم توجه ای نکرد. او نیز به دلیل عدم حمایت مالی نتوانست شهرهای تخلیه شده را تقویت کند و فقط در حد توان و اختیار، به تقویت ایروان و نخجوان مشغول شد. روس ها نیز با فراغت از جنگ با ناپلئون – در حالی که رهبری ایران همچنان به عقب نشینی بیشتر روس ها از گرجستان امیدوار بود – به شهرهای قفقاز روی آوردند و پس از پشت سر گذاشتن شهرهای بی دفاع، در ایروان با اولین خط دفاعی ایران مواجه شدند.(علی اصغر شمیم،همانص67) اگر این نیروها با تقویت و توان بیشتری در مناطق آزاد شده مستقر می شدند، آیا سرنوشت جنگ دگرگون نمی شد ؟

 

            سرانجام رهبری سیاسی ایران ناامید از فرانسه، به انگلیس روی آورد؛ اما انگلیس نیز همچون فزانسه در سال 1227، با روسیه از در صلح وارد شد و با دستور احضار افسران انگلیسی، سفیر این کشور، شاه ایران راتحت فشار قرار داد تا صلح با روسیه را بپذیرد .

 

 

 

معاهده ی گلستان

 

            سرانجام بی تدبیری رهبری سیاسی ایران در اداره ی جنگ، عدم توان تشخیص اهداف دول خارجی از اتحادها و ائتلافها، توصیه ی مداوم سفیر انگلیس جهت صلح با روسیه، ضعف درباریان و نیروهای مسلح به دلیل ضعف در رهبری سیاسی کشور و صلح عثمانی و فرانسه با روسیه، باعث شد که سپاه ایران از یک نیروی محدود روسی (در منطقه اصلاندوز)شکست بخورد. با این شکست – که به راحتی قابل جبران بود – روحیه ی دربار ایران چنان تضعیف شد که بسیج عمومی و تجمّع سپاه هفتاد هزار نفری هم نتوانست آن راتقویت کند و سرانجام بر خلاف خواست عباس میرزا و با فشار سفیر انگلیس و سایر درباریان، ایران آتش بس را پذیرفت و معاهده ی گلستان در 29 شوال 1228 بین دو کشور به امضاء رسید. این معاهده که اولین معاهده ی ذلّت بار تاریخ ایران بود، زمینه ی جنگ بعدی را راهم کرد .

 

            طبق این معهده، تمام زمین های ماورای رود ارس (به جز نخجوان و ایروان) به روسیه داده شد. ماده چهارم این معاهده، حمایت روسیه از ولیعهد شاه (یکی از فرزندان وی) را تضمین می نمود. در واقع این ماده دست روسیه را، به عنوان بالاترین مرجع تصمیم گیری ایران، باز می گذاشت. تلفات ایران و روسیه را به ترتیب 150 هزار و 200 هزار نفر تخمین زده اند . (جمیل قوزانلو،همان ص13)

 

            در طول دوران این جنگ، استراتژی مشخصی برای دفاع وجود نداشت. چنان که پیشتر نیز اشاره شد، تنها راهکار دفاعی ایران، اتّکا به قدرت های خارجی بود و توجه بیش از حد به این مسأله دیگر عوامل مثبت را خنثی نمود .

 

 

 

 

 

جنگ دوم ایران و روس

 

            در دوره دوم جنگ های ایران و روس، همانند جنگ اول، پیروزی های عمده از آن ایران بود؛ اما نتیجه جنگ به شکست منتهی می شد. جنگ دوم، به رغم رشادت ایرانیان در بازپس گیری مناطق اشغالی و دلاوری های آنان (به علت نومیدی ولیعهد، خسّت و لئامت شاه و تأکید او به اداره ی جنگ با مالیات آذربایجان،عدم برنامه ریزی صحیح و عدم تقویت جبهه ها)، با فرمان عباس میرزا، مبنی بر عقب نشینی شاهزادگان از خط مقدم، شکست را برای ایرانیان به ارمغان آورد .

 

            در این جنگ، روحیّه ی ایرانیان به دلیل بی برنامه بودن رهبری سیاسی کشور، بیش از پیش ضعیف شده بود. وقایع نگار در این مورد می نویسد : حسن خان صاری اصلان حاکم ایروان که همیشه در جنگ ها فاتح بود، بر اساس این پیش فرض که شاه در غیبت هرساله، جنگ را بلاتکلیف گزارده و از طرفی هم باکسب این اطلاع که عباس میرزا بر اثر کمبود آذوقه منطقه راترک کرده، با دلی مملو از کدورت و پس از سه روز مقاومت، در شب سوم شهر را ترک کرد .(وقایع نگار همانص266)

 

            سرانجام، روس ها با یک نیروی پنج هزار نفره تبریز راتسخیر کردند و معاهده ی ترکمانچای را که علاوه بر تثبیت مواد مندرج در معاهده ی گلستا، نخجوان و ایروان را نیز از ایران جدامی کرد و مبلغ ده کرور تومان (پنج میلیون تومان) غرامت جنگی را به ایران تحمیل می نمود، وضع نمودند. بدین ترتیب، دوره ی دوم جنگ ها، به رغم رشادت ها و جوانمردی های سربازان ایرانی در بازپس گیری مناطق و عقب راندن روس ها، به علت ضعف دستگاه رهبری، به بزرگترین شکست تاریخی ایران منجر شد؛ زیرا پایان جنگ دوم و معاهده ی ترکمانچای، بر خلاف شکست های سابق ایران (مغول و…) نفوذ سیاسی فرهنگی و… بیگانه را، در ایران نهادینه کرد .

 

            یک حکومت برای تأمین امنیت خود، برای تحصیل کارکرد مورد انتظارش، دو را بیشتر پیش رو ندارد، یا باید حکومت مردمی و دارای گردش آزاد نخبگان باشد که در صورت عدم کارآیی، با مسالمت جایگزین شود؛ یا اینکه حکومت فردی و استبدادی باشد.بنابراین، حصول این کارکرد زمانی خواهد بود که رآس هرم، دارای نبوغ ذاتی سیاسی و مدیریتی باشد. در این صورت خواهد توانست متغیّرهای لازم برای پیروزی در جنگ را بکار بندد. حکومت قاجار فاقد این دو مؤلفه بود. هنر شاهان قاجار، ایجاد حرم سراهای وسیع و جمع آوری پول و ثروت بود. رهبری سیاسی این مقطع، از ناکارآمد ترین حکومت های تاریخ ایران محسوب می شود .

 

            اشغال شهرهای ایران (به جز موارد آخر جنگ) با نیرنگ صورت گرفت و نه با قدرت نظامی و این رهبری سیاسی ایران بود که با ندانم کاری و عدم اتّخاذ یک سیاست صحیح،این فرصت را به دشمن داد؛ و در مقابل، از فرصت های به دست آمده همچون عقب نشینی روسیه از شهرهای ایران، نتوانست و یا نخواست سو ببرد. دولت قاجار از فرصت های دیگری، چون اعلام جهاد و شورو شوق مذهبی مردم و اعلام بسیج عمومی و جمع شدن سپاه – که روس ها را به تکاپو انداخته بود تا بیم تن دادن به شکست، خسارات ادّعایی خود را از 20 کرور به 10 کرور تقلیل دهند- نتوانست استفاده کند .

 

            مرور مقدار و تعداد تجهیزات و نیروهای دو طرف در طول جنگ،برتری محسوس روسیه رانشان نمی دهد. سلاح های مورد استفاده، از لحاظ کمّی وکیفی برابر بود و عمده قوای روسیه نیز در جبهه فرانسه و عثمانی بکار گرفته شده بود؛ بنابراین مشکل اصلی ایران، عدم وجود یک دستگاه رهبری سالم و مقتدر بود و همین عامل، نقش اساسی در شکست ایران ایفا کرد .

 

 

 

جنگ ایران با انگلیس

 

            بیشترین سود از جنگ ایران و روس را انگلیس از آن خود کرد. زیرا از طرفی روسیه به سرزمین های ماورای ارس راضی شده بود و از نزدیک شدن بیشتر به هند بازمانده بود و از طرفی، ایران نیز چنان ضعیف شده بود که نمی توانست هوس تعرض به هند را داشته باشد. بنابراین انگلیس تا مدتی با خیال راحت به تثبیت نفوذ روزافزون خود در ایران پرداخت تا این که مسأله ی هرات پیش آمد،‌ اختلاف بر سر هرات، در اواخر حکومت فتحعلی شاه آغاز شد و در زمان محمد شاه ادامه یافت و به رغم چند باراعزام قوای ایران، نتیجه ی مشخصی به دست نیامد. سرانجام در عهد ناصرالدین شاه، برای ناکام گذاشتن دست اندازی های امیر کابل به شهرهای شرق ایران(کپتن هنت1327ص54)، در یک اقدام پیش گیرانه، هرات توسّط نیروهای ایران فتح شد. پس از فتح هرات که سومین لشکرکشی ایران در زمان قاجار به سو هرات محسوب می شد؛ انگلیس با اعلام اولتیماتوم به ایران، خواهان خروج بی قید وشرط از هرات شد. در این پیام که ایران به مداخله ی نظامی تهدید شده بود(همان،ص55) درخواست های غیر معقول دیگری نیز وجود داشت.

 

 

 

 

 

قوای ایران و انگلیس در برابر هم

 

            با قطعی شدن جنگ بین دو کشور، تقویت نیروهای ایران در جنوب آغاز شد. میرزا محمد خان قاجار، معروف به “کشیکچی باشی” به فرماندهی کلّ نیروهای ایرانی مستقر در جنوب منصوب شد و در همین راستا، با اعزام نیروی زیادی به بوشهر همراه با 65 عرّاده توپ سنگین، نیروی دفاعی شهر تقویت گردید. نیرویی با اسعداد هفت هزار نفر نیز در برازجان، به عنوان احتیاط نیروهای بوشهر، استقرار یافتند. خرمشهر با 13 هزار نفر و 30 عراده توپ (گرنی داد،1373ص26) تقویت شد و نیروهای دیگری در شوشتر، اهواز و کرمانشاه مستقر شدند . (همان)

 

            نیروهای انگلیسی، در ماه نوامبر 1856،‌از بنادر هند (مستعمره انگلیس) عازم جنوب ایران شدند. کلّ نیروهای انگلیسی که طی دو مرحله در بوشهر پیاده شده و سپس اقدام به اشغال برازجان، خرمشهر و اهواز نمودند کمتر از ده هزار نفر بود و بیشتر شامل نیروهای مستقر در هند می شدند.؛ به نحوی که پس از خروج آنها از هند و هجوم به ایران شورش مردمی در هند آغاز شد.

 

            نیروهای انگلیسی در حالی که نصف قوای ایران در بوشهر بودند، به رغم مقومت مردمی تنگستان، بوشهر را با کمترین تلفات و بدون مقاومت جدی نیروهای دولتی تصرف کردند. بنابراین، همه ی ذخایر ایران، به همراه 65 عراده توپ، به دست انگلیسی ها افتاد. فرمانده نظامی شهر و حاکم بوشهر، شمشیر خود را به نشانه تسلیم تحویل افسر انگلیسی دادند .(علیمراد فراشبندی،1273ص140)

 

            پس از مدتی نسبتاً طولانی، لشکر دوم انگلیس در بوشهر پیاده شد. در این مدت نیروهای ایرانی مستقر در برازجان هیچ عکس العملی نشان ندادند. مرحله دوم عملیات نظامی انگلیس با حمله به برازجان آغاز شد و 4800 سرباز انگلیسی پس از چهار شبانه روز راهپیمایی، در زیر باران شدید، خود را به برازجان رسانده و در محلی به نام خوشاب، نیروی ایران را تار و مار کردند؛ در حالی که از لحاظ تعداد نفرات، ایرانیان تقریباً دو برابر و از لحاظ تجهیزات هردو نیرو دارای 9 عراده توپ بودند. پس از این شکست، قوای برازجان همچنان تقویت شد به نحوی که تعداد آن به 24 هزار نفر رسید؛(همان)  اما هیچ اقدامی علیه انگلیس در بوشهر انجام نداد. انگلیس با خیال راحت و بدون بیم از نیروی ایرانی مستقر در برازجان، تعداد کمی از نیروها را در بوشهر باقی گذاشت و از راه دریا به طزف خرمشهر حرکت کرد. فاجعه ی بوشهر در خرمشهر تکرار شد و نیروهای 13 هزار نفری ایران، به فرماندهی خانلر میرزا – عموی ناصرالدین شاه – پس از 2 ساعت درگیری در حالی که هیچ دلیلی برای شکست ایران دیده نمی شد و همگی مشغول جنگ بودند، به محض پیاده شدن تعداد کمی از سربازان انگلیسی در شمال خرمشهر، به سبب صدور فرمان عقب نشینی، همه ی تجهیزات حتی زخمی ها را به جا گذاشتند و به طرف اهواز فرار کردند . (احمد کسروی،1326ص143)

 

            کسروی، این فرار را یکی از رسوایی های تاریخ ایران می داند و علّت اصلی شکست را ضعف فرماندهی ایران بیان میکند، زیرا از لحاظ تجهیزات، ایرانیان دانش و آزمایش روز را (برای دفاع)، بکار گرفته بودند .(همانص140)

 

            فرماندهی نیروهای انگلیسی که از این گنج بی رنج بسیار خوشحال بود، 300 سرباز انگلیسی را با سه فروند کشتی کوچک به تعقیب نیروی 13 هزار نفری ایران فرستاد. این نیرو پس از مدتی به اهواز رسید و بدون هیچ مشکلی به طرف شهر پیشروی کرد.(گرنی داد،همانص140) سربازان ایرانی به محض مواجه شدن با سربازان انگلیسی، شهر را ترک کرده و راه شوشتر را در پیش گرفتند . حاکم اهواز نیز با عجله خود را تسلیم کرد(جی بی کلی،1373ص177)؛ در حالی که نیروهای ایرانی 40- 50 برابر انگلیسی ها بودند .

 

مشکلات انگلیس در جنگ با ایران

 

            همان گونه که پیش تر اشاره شد، اکثر نیروهای انگلیسی مستقر در هند، به جنوب ایران اعزام شده بودند. مردم هند که از استعمارگری انگلیس به جان آمده بودند، به طوری خود جوش، شورش بزرگی علیه حضور انگلیس تدارک دیدند. فاتح هرات، ضمن ارسال فتح نامه اعلام نمود : “در هند شورش عظیم بر پا شده، هر چه بخواهید انگلیس خواهد پذیرفت، بیدار باشید و مفت نبازید !”(فراشبندی،همان ص240)

 

            ور اجازه خواست تا برای فشار بیشتر به انگلیس، از هرات به طرف قندهار و هند پیشروی کند؛ اما دربار ایران نپذیرفت. این پیشنهادات می توانست سازنده باشد، زیرا قوای ایران در جنوب، چند برابر قوای انگلیس بود و در شرق، ایران فاتح هرات محسوب می شد؛ بنابراین قدرت حرکت به طرف هند را نیز داشت. هند در شورش مردم علیه انگلیس می سوخت و از طرفی، اعزام قوای مؤثر از خاک انگلیس، برای جنگ همزمان با ایران و مقابله با شورش هند، حداقل در مدت کوتاه، غیر ممکن بود و اگر نیروی انگلیسی، مدتی در جنوب ایران معطل نگاه داشته می شد (به رغم آن شکست های سرم آور) و معاهده پاریس امضاء    نمی شد، مرده هند به تسلّط انگلیس پایان می دادند .

 

            حال می توان گفت اگر رهبری سیاسی ایران لایق بود و با آن نیروها و امکانات در جنوب، شکست به انگلیسی ها وارد می کرد و از هرات نیز به طرف هند پیشروی می کرد، همراه با شورش مردم هند، چه وضعیتی پیش می آمد؟ طی مباحثی که بعد از معاهده ی پاریس در پارلمان انگلیس انجام شد، مقامات انگلیش اذعان داشتند: “ما باید خوشحال باشیم که موّفق به برقراری صلح با ایران شده ایم، زیرا نمی توانستیم جنگ را ادامه دهیم .”(جی، بی، کلی، همان ص168)

 

            سرانجام معاهده ی پاریس، در چهارم مارس 1857، به امضای دو طرف رسید و ایران علاوه بر چشم پوشی از افغانستان، امتیازات تجاری و و سیاسی فراوانی به انگلیس بخشید .

 

            اگر پذیرفتنی باشد که ایرانیان در بوشهر غافلگیر شدند (که چنین نبود)، نمی توان پذیرفت که در برازجان، خرمشهر و اهواز نیز غافللگیر شده باشند. مشکلات موجود در صحنه سیاسی کشور، چنان تأثیر غمباری بر صحنه نظامی داشت که چند برابری نیروهای ایران و رشادت دلیران تنگستانی، هیچ یک نتوانست در روند جنگ تأثیر داشته باشد و نیروهای ایرانی، به رغم برتری نسبی بر نیروهای انگلیسی، فرار را برقرار ترجیح دادند. با امضای معاهده ی پاریس، انگلیس با اظهار خرسندی از برقراری صلح با ایران و معطّل نماندن قوایش در ایران، نیروهای خود را فراخواند و به سرکوبی شورش مردم خند پرداخت. مسئول اصلی شکست ایران در این جنگ، همانند جنگ های ایران و روس، رهبری سیاسی بود؛ زیرا زیرکی و باهوشی، پیش بینی اهداف طرف های مذاکره کننده، ایجاد روحیه سلحشوری و وطن پرستی در نیروهای مسلّح نوع نگاه حکومت به مردم و تأثیر آن در دفاع، گزینش فرماندهان لایق، استفاده ار فرصت های بدست آمده و…، اموری نیستند که به قدرت نظامی کشور دیگر بستگی داشته باشند .

 

            در سه جنگ پیش،گفته شد که این موارد در رهبری سیاسی ایران دیده نم شود. بنابراین عامل اصلی شکست، پیش از اینکه قدرت نظامی خارجی باشد، ضعف رهبری سیاسی است. ذکر این نکات برای ردّ نقش فنّ آوری و قدرت نظامی نیست، بلکه با فرض برتری فنّ آوری طرف مقابل، این تحوّل و پیشرفت را نیز انسان ها به وجود آورده اند. چرا ایران باید عقب مانده می شد، با وجودی که در این جنگ ها، برتری محسوس تجهیزات و نفرات، در طرف های مقابل ایران دیده نمی شود ؟

 

نتایج جنگ های ایران با روس و انگلیس

 

            وقوع سه جنگ در زمان قاجار،‌ علاوه بر این که سلسله نتایجی را در پی داشتند، در درون خود نیز گذشته از تقدم و تأخر زمانی، زنجیروار به هم مرتبط بودند. به این معنی که شکست در جنگ اول با روسیه و معاهده ی گلستان، ریشه ی شکست در جنگ دوم و معاهده ترکمانچای شد و هر دو،‌ مقدمه ی شکست در جنگ با انگلیس را فراهم آوردند. اما گذشته از ارتباط طولی این جنگ ها، مجموع آنها، اثرات سیاسی، اقتصادی و روانی زیادی بر جامعه ایران به جا گذاشتند و در واقع، فصل جدیدی در تاریخ ایران گشودند که در آن،‌ایران اسماً‌ مستقل، اما رسماً مستعمره به تمام معنا بود. این روند تا پایان دوره حکمرانی قاجاریه ادامه داشت و پس از آن هم به نحو دیگری، تا انقلاب اسلامی تداوم یافت. در حقیقت آغاز تهاجم روس ها به گرجستان، سرانجان این روند تاریخی و دفع تهاجم عراق ( به عنوان مرحله تکامل انقلاب اسلامی)، پایان آن محسوب می شود. پس از این جنگ ها، سفارت خانه های بیگانه در سیاست ایران فعال شدند. تعیین ولیعهد ایران، باید با صلاح دید روسیه انجام می شد و از آن پس، بین روس و انگلیس مسابقه ی کسب امتیاز در ایران آغاز شد. دخالت روسیه و انگلیس، نه تنها در حدّ عزل و نصب وزیران و سیاستگذاری و … بود، بلکه در خصوصی ترین مسائل خانوادگی دربار نیز دخالت می کردند .

 

            از لحاظ اقتصادی، علاوه بر کوتاه شدن دست ایران از سرزمین های وسیع خود (در شرق و شمال)، از حقّ کشتیرانی در دریای مازندران نیز محروم شد. معاهدات تجاری الحاقی به معاهدات سیاسی ترکمانچای و پاریس، حاکمیّت ایران به گمرکات را محدود می نمود. نیکی کدی در این باره می نویسد: “ایران تحت حکومت قاجار، به طور فزاینده ای تحت نفوذ اقتصادی غرب، به خصوص روسیه و انگلیس قرار داشت؛ بنابراین، با سیاست های اقتصادی خاص و عوارض گمرکی زیاد کالاهای ایرانی و عوارض اندک کالاهای غربی، قدرت رقابت از کالاهای ایرانی گرفته شد                    (Edmund burke 1988p299)

 

. اثرات این شکست ها را، می توان در جامعه ایران به شرح زیر خلاصه نمود :

 

1-    جدایی مناطق وسیعی از سرزمین ایران و محدودیّت شدید اراضی کشور ؛

 

2-     نفوذ سیاسی بیگانه و کسب حقّ کاپیتولاسیون برای اولین بار در تارخ ایران ؛

 

3-     نفوذ روسیه و انگلیس، در بالاترین مرجع تصمیم گیری ایران، یعنی شاه و دربار ؛

 

4-     تبدیل شدن کشور، به میدان رقابت سیاسی اقتصادی و نظامی بیگانه ؛

 

5-     تام الاختیار شدن سفرای روس و انگلیس، در ایران ؛

 

6-     محکومیّت به پرداخت غرامت جنگی در عین مدافع بودن ایران در این جنگ ها ؛

 

7-     اثرات کلی شکست ها بر اقتصاد ایران که از ریشه های مهم عقب ماندگی محسوب می شود ؛

 

8-     به وجود آمدن روحیه ی خود کم بینی دولت و ملت ایران در برابر دول بیگانه ؛

 

9-     بی اعتبار شدن ایران در بین دول و ملت های خارجی ؛

 

10-وجود موارد فوق، به مدت طولانی و با شدّت و ضعف تا انقلاب اسلامی .

 

 

 

رهبری سیاسی ایران و جنگ ایران و عراق

 

            جنگ ایران و عراق، یکی از طولانی ترین و خونین ترین جنگ های پس از جنگ جهانی دوم محسوب می شود. این جنگ صرف نظر از جنبه های گوناگون و چرایی آغاز آن در تاریخ دویست ساله ی ایران، از آن جهت مهم است که توانست به روندی که از اول حکومت قاجاریه در محدودیّت ارضی ایران و نفوذ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و… بیگانه در کشور آغاز شده بود، پایان دهد. دلایل و شواهد عینی، این مطلب را نشان می دهد که این جنگ یک جنگ نابرابر به تمام معنا بود؛ اما نتیجه این جنگ مورد خواست کشور مهاجم و حامیانش نبود و دولت عراق در پایان جنگ، هیچ دست آورد قابل عرضه ای برای مردمش نداشت .

 

            گرچه اختلاف ارضی ایران و عراق سابقه ای طولانی داشت، اما هجوم عراق در این زمان خاصّ به دلایل عقیدتی سیاسی بود. این اقدام، با اهداف کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ، همسو شده بود و عراق با اطمینان کامل از کسب پیروزی در مدتی کوتاه، تهاجم را آغاز نمود .

 

            اهداف حمله عراق به ایران را می توان در سه محور اساسی خلاصه نمود. بنا به افعال و اقوال مقامات عراقی در طول جنگ، این کشور برای دستیابی به سه هدف عمده، جنگ راآغاز کرد: اول، تصرّف اروند رود، دوم جدایی استان خوزستان از ایران (که این هدف از کودتای حزب بعث در عراق دنبال می شد) و سرانجام، تجزیه ایران و سقوط نظام مردمی آن .

 

            این ، اهداف توسّط دولت آمریکا، در دیدار صدام حسین با برژینسکی (در تابستان سال 59) (روزنامه انقلاب اسلامی17/10/1359) مهر تأیید خورده بود .

 

            با توجه به مشکلات داخلی ایران، عدم ثبات سیاسی، فروپاشی ارتش و حمایت کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ از عراق، این کشور اطمینان داشت که حمله به ایران، هیچ واکنش جهانی در پی نخواهد داشت و با اشغال خوزستان، ایران، ناتوان از ادامه جنگ، لاجرم واقعیت شکست را می پذیرد و پای میز مذاکره می نشیند. کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا، پیش بینی می کرد که جنگ ظرف 10 روز با پیروزی عراق خاتمه می یابد .(روزنامه جمهوری اسلامی12/7/59)

 

            اگر اهداف اول و دوم عراق محقق می شد، هدف سوم عراق یعنی تجزیه ایران نیز محقق می شد. زیرا، علاوه بر جدایی خوزستان و قطع شاهرگ اقتصادی ایران، حالت روانی جدایی از مرکز، در مناطق دیگر ایران نیز فراهم می شد. اما عامل اساسی که عراق در محاسباتش لحاظ نکرده بود، قدرت رهبری ایران در برانگیختن مردم برای دفاع، فرمان پذیری مردم از رهبری و شور انقلابی فوق العاده ی این ملت بود .

 

            جنگ ایران وعراق را، می توان مرحله دوم انقلاب اسلامی و مکمّل روند انقلاب دانست.با توجه به نقش اساسی رهبری در پیروزی انقلاب اسلامی و ارتباط جنگ و انقلاب باهم، جنگ وجه ای به شدّت مذهبی داشت. از این رو، این جنگ با دیگر جنگ های معمول، متفاوت بود. تفاوت در کمیّت و کیفیت نیروها، تفاوت در اهداف، اصل شهادت طلبی و پیروزی را در قالب ظاهری آن ندیدن و بسیاری موارد دیگر که در این جنگ از ابداعات محسوب می شد، باعث شده بود که صحنه هایی در طول جنگ به وجود آید که در جنگ های معمولی کمتر دیده می شود .

 

در این بخش، تلاش می شود از لابه لای سخنان امام (ره)، به عنوان رهبر انقلاب و فرمانده ی کلّ نیروهای مسلّح، اندیشه های دفاعی ایشان را استخراج نموده و به تبیین آن بپردازیم. راهکارهای دفاعی امام در جنگ با عراق، در چهار بند ذیل قابل ذکر است:

 

-         پیوند دفاع با دین ؛

 

-         اعلام دفاع عمومی ؛

 

-         عدم اتّکا به قدرت های خارجی ؛

 

-         سعی در خنثی نمودن تحرّکات سیاسی ذشمن، به موازات دفاع نظامی .

 

1)    پیوند دفاع با دین

 

          ایدئولوژی در قالب های مختلف، در موفقیّت نظام های سیاسی نقش اساسی دارد. اما این رهبری سیاسی است که تشخیص می دهد که در چه موقعیّتی، تکیه بر چه نوع ایدئولوژی، می تواند در موفقیّت دفاع مؤثر باشد .

 

            جنگ ایران و عراق با توجه به پیام جهانی شمول انقلاب اسلامی، در نفی وضع موجود نظام بین الملل، یک جنگ عقیدتی هم محسوب می شد که در آن دفاع از سرزمین ایران و دفاع از آرمان انقلاب، با توجه به این که «دفاع از بلاد مسلمین از دفاع های مقدّس محسوب می شود» (حماسه مقاومت ،ستاد فرماندهی کل قوا،1368ص28) تفکیک ناپذیر بود. از این رو، با شناختی که رهبری سیاسی کشور از شرایط خاص کشور و جنگ داشت، با تکلیف دانستن دفاع و تقدّس بخشیدن دینی به آن، ارزش دفاع را بر قلّه ’ دیگر ارزش ها نشاند. هنگامی که دفاع رنگ و صبغه ی دینی به خود می گیرد، در اجرای آن نیز حالت تکلیف پیش می آید. در این حالت، نیروی مدافع پیش از آن که به فکر حفظ جان خود باشد، به ادای تکلیف می اندیشد. این تفکّر که بسیاری از خلاء های را پر می کند، در جنگ با عراق از هر عاملی پررنگ تر بود. رهبر انقلاب رسماً حفظ اسلام و جمهوری اسلامی را بزرگ ترین تکلیف اسلامی می داند.(امام خمینی،1370ص250)  از این رو، رهبری سیاسی کشور در مقطع جنگ با عراق با نگاهی همه جانبه (از زاویه دین به مقوله ی دفاع با بسیج عمومی)، توانست در برابر مشکلات ایستاده و علاوه بر حفظ ایدئولوژی انقلاب، تمامیّت ارضی کشور را، پس از 200 سال حفظ کند .

 

 

 

2) اعلام دفاع عمومی

 

          جنگ همه جانبه یا دفاع عمومی با راهکار نخست (پیوند دفاع با دین)، رابطه اساسی دارد؛ زیرا همان طور که دین امری عمومی است، دفاع از آن نیز مشارکت همه ی افراد ملت را می طلبد .

 

            نظر به این که در آغاز جنگ ایران و عراق قوای منظّم کشور ظرفیّت لازم دفاعی را نداشتند، نیاز به یک بسیج مردمی به شدّت احساس می شد؛ و رهبری سیاسی کشور توانست به خوبی از عهده آن بر آید. نوع نگاه امام (ره) به حکومت و مردم (که حکومت را خادم ملت می دانست)، باعث می شد که دفاع از جامعه و حکومت نیز به عموم مردم واگذار شود. از این رو، اصل دفاع همگانی به عنوان بهترین راه ممکن (در جنگ با عراق)، توسط رهبری سیاسی کشور برگزیده شد؛ اصلی که یکی از متغیّرهای مهم حفظ تمامیّت ارضی کشور بود .

 

3)عدم اتّکا به قدرت های خارجی

 

              سومین راهبرد دفاعی امام، عدم اتّکا به قدرت های خارجی است. کمک های خارجی که شامل اتحادهای سیاسی،      کمک هاتی نظامی و تبلیغی بودند، هیچ نقشسی در دفاع مردم ایران نداشتند؛ زیرا سیاس رهبری انقلاب(با توجه به مفاهیم اسلامی و با تجربه تاریخی ایران) عدم اتّکا به خارج بود و از سوی دیگر ماهیّت انقلاب اسلامی، مخالف نظم موجود جهانی بود. بنابراین همه قدرت های موجود جهانی و منطقه ای، منافع خود را در ضدیّت با آن می دیدند. چرا که، انقلاب ایران پدیده ای جدید بود که قدرت های بزرگ با ناباوری همراه با خصومت، به آن می نگریستند. این مسائل، برای رهبری سیاسی ایران روشن و قابل پیش بینی بود. در نتیجه، با تجربه ی انقلاب اسلامی در نبرد با دشمن خارجی نیز راهکار اتّکا به قدرت ملی و مذهبی، اصل قرار داده شد .

 

            از نظر رهبری انقلاب،اتّخاذ این استراتژی، برای ملت ایران موفقیتی بزرگ محسوب می شد. ایشان در این باره فرمودند:“ خدا را سپاس می گوییم که منّت هیچ ابر قدرتی در جنگ به گردن ما نیست و مردم با استعانت از خدا، یکّه و تنها و مظلومانه، بر مشکلات … فائق آمدند .(همان،219ص250)

 

            در جنگ با عراق، رهبری سیاسی ایران نه به کمک خارجی چشم دوخت و نه به مذاکرات سیاسی پس از اشغال وآتش بس، دل خوش کرد؛ بلکه با تکیه بر امکانات مادی و معنوی داخلی، توانست سرافراز از جنگ بیرون بیاید .

 

4)سعی در خنثی نمودن تحرّکات سیاسی دشمن، به موازات دفاع نظامی

 

             در طول جنگ، شعار جنگ طلب بودن ایران و صلح طلبی عراق، بارها مطرح شد. رسانه های غرب به موازات کمک های اطلاعاتی، نظامی و سیاسی اقتصادی دولت هایشان، از لحلظ تبلیغی ایران را تحت فشار قرار می دادند. در مقابل، رهبری انقلاب با توضیح انواع صلح و روشن نمود صلح مورد نظر عراق و حامیانش و تأکید بر یک صلح شرافتمندانه از سوی ایران، بارها خطر دولت عراق و شخص صدام حسین را، برای منطقه گوشزد نمود. امام خطاب به کشورهای منطقه گفت:“ آنها گمان می کنند صدام را می توان نجات داد و اگر نجات یافت، دست آنها را به گرمی می فشارد؛ غافل از آن که وی با آن خوی سلطه جویی و بلند پروازانه، فرصت نفس کشیدن را به آنها نخواهد داد و با بهانه های واهی، به کشور آنها تجاوز خواهد کرد .(منوچهر وکیلیان،1362ص69)

 

            پیشنهادات آتش بس در سال اول جنگ و نیز طی سال های بعد چندین بار مطرح شد، اما رهبری ایران هرگونه آتش بس را تا زمان وجود حتی یک سرباز عراقی در خاک ایران، رد نمود. پیشنهادات آتش بس که نوعی هجوم سیاسی محسوب می شد.، در سال نخست جنگ عمدتاً اشاره ای به اشغال ایران و لزوم تخلیه آن نداشت و پس از بیرون راندن ارتش عراق نیز پیشنهادهای آتش بس، تداوم صلح را تضمین نمی کرد. در واقع، با ردّ این درخواست ها، رهبری سیاسی ایران به یک صلح واقعی و شرافتمندانه می اندیشید .

 

 

 

 

 

مقایسه قوای مسلح ایران و عراق، در طول جنگ

 

            معمولاً در جنگ های متعارف و کلاسیک، برابری نیروها و تجهیزات مدّنظر قرار می گیرد، اما از آغاز تا پایان جنگ ایران و عراق، از لحاظ کیفیت  هیچ مناسبتی بین آموزش ها، تسلیحات و تجهیزات هوایی و زمینی و تعداد نیروها وجود نداشت. تعداد نیروهای دو طرف، با توجه به آمارهای موجود از اول جنگ، اواسط جنگ و آخر جنگ به ترتیب تقریباً سه به یک، دو به یک و چهار به یک به نفع عراق بود. به عنوان مثال، در بزرگ ترین عملیات ایران (فتح خرمشهر) که پیروزی عظیمی  را به دنبال داشت، مجموع نیروهای عمل گننده ایران 195 گردان بود که در مقابل 157 گردان و 32 تیپ عراقی قرار داشت .(مسعود معینی ونصرت الله معین پور 1373ص54)

 

            در جنگ کلاسیک، نیروهای حمله کننده، از لحاظ تجهیزات و نفرات باید دو برابر مدافع باشند، اما این قاعده در جنگ ایران و عراق بالعکس بود؛ به عنوان نمونه، در عملیات شرق بصره (کربلای5) در مقابل 30 یگان حمله کننده ی ایران، 130 یگان (تیپ لشکر) بکار گرفته بود(حسین اردستانی ،1378ص80)در طول جنگ، ایران از دریافت تانک و هواپیما محروم بود و سلاح های سبک و متوسط را، به قیمت گزاف تهیه می کرد. عراق در طول جنگ، با هزینه کشورهای عربی و یا با وام های بلند مدت کشورهای غربی، ده ها میلیارد دلار سلاح خریداری کرد .

 

نتایج و سرانجام جنگ ایران و عراق

 

            جنگ با پیروزی سریع کشور عراق آغاز شد و به قول مقامات عراقی به اندازه ی دو برابر خاک لبنان، از اراضی ایران به اشغال درآمد.(همان،ص88) اما با توجه به شور انقلابی ملت ایران و راهکارهای برگزیده شده، توسط رهبری انقلاب، عراق موفق به اشغال کامل خوزستان نشد و در خواست آتش بس بدون عقب نشینی مورد پذیرش ایران واقع نشد و عراق به دفاع از مواضع به دست آمده پرداخت .

 

            پیش تر، در خصوص اهداف عراق در جنگ بحث شد. در اینجا اشاره به اهداف ایران در جنگ ضروری به نظر می رسد. اولویّت های سه گانه ی عراق به ترتیب،تصرّف اروند و انتزاع خوزستان و نهایتاً تجزیه ایران و سقوط نظام انقلابی آن بود. در مقابل، اهداف ایران را نیز می توانیم در سه زمینه اولویّت بندی کنیم. اولویت نخست، حفظ تمامیّت ارضی؛ اولویت دوم، دریافت غرامت و شناسایی متجاوز و اولویت سوم، خذف صدام و انتقال قدرت به مردم عراق. اما با توجه به حمایت های بی دریغ حامیان بغداد، توانایی ارتش این کشور، در سال های پایانی جنگ، به چهار برابر روزهای اول جنگ رسیده و از طرفی معوم شد که  جامعه ی جهانی، امتیازی بیش از آنچه که در قطع نامه 598 آمده به ایران نخواهد داد؛ لذا ایران باپذیرش قطع نامه از اولویت سوم عدول کرد .

 

            ذکر این نکته لازم است که این قطع نامه، نتیجه رزم ایرانیان در عملیات شرق بصره بود. در حالی که آمریکا به طور پراکنده در کنار عراق وارد جنگ شده بود، قطع نامه پذیرفته شد و با بسیج عمومی روزهای آخر جنگ، تهاجم مجدد عراق در غرب و جنوب ناکام ماند. در نتیجه، آتش بس برقرار شد و در مذاکرات سیاسی دو سال بعد از آتش بس نیز عراق چیزی به دست نیاورد(ر.ج علی اکبر ولایتی تا ریخ سیاسی جنگ )

 

            عراق با کسب اطمینان از این که در مذاکرات سیاسی چیزی به دست نخواهد آورد و با اطلاع از نتیجه تجدید جنگ، سرانجام با نامه نگاری مستقیم(وزارت خارجه ،متن نامه های مبادله شده بین روسای جمهور ایران وعراق)، معاهده ی الجزایر را پذیرفت .

 

            بنابراین عراق هیچ یک از اولویّت های سه گانه ی خود را به دست نیاورد، اما اولویت اول ایران صدرصد محقق شد و با متجاوز شناختن عراق، توسط دبیر کل سازمان ملل(دبیر کل سازمان ملل درآن تاریخ خاویر پرز دکویار بود که درتاریخ نهم دسامبر 1991 برابربا هجدهم آذر1370 گزارش خودرا مبنی بر متجاوز بودن عراق درجنگ تحمیلی به شورای امنیت تقدیم کرد)، بخشی از اولویت دوم نیز تأمین شد. اما مسأله غرامت، به علت نداشتن ضمانت لازم از سوی ایران، هنوز معلّق مانده است .

 

            گفته می شود که جنگ اغلب اعتقادها را از بین می برد و گاهی آنها را مستحکم می کند.(گاستون بول1374ص110)  فاتح، عمدتاً در اعتقادات خود پایدارتر می شود؛ زیرا آنها را عامل پیروزی می داند(همان)؛ و سستی اعتقادات زمانی است که جامعه ای شکست خوره و به بن بست رسیده باشد. ایران پس از جنگ با عراق، مقتدرتر از همیشه در صحنه ی جهانی درخشید و نه تنها از اصول خود عقب نشینی نکرد، بلکه چند ماه پس از پایان جنگ، رهبر انقلاب، در یک پیام تاریخی، رهبر بلوک شرق را به خداشناسی، دوری از غرب و… دعوت نمود. نمونه ی دیگری از مبارزه با فرهنگ غربی، فتوای تاریخی امام، علیه سلمان رشدی (نویسنده ی کتاب آیات شیطانی) بود. طبیعی است که یک کشور شکست خوده (از لحاظ نظامی و ایدئولوژیکی)، نمی تواند چنین حرکت های جهانی انجام دهد. بنابراین ، با توجه به بحث به عمل آمده دستاودهای دیگر جنگ را در چند محور می توان برشمرد .

 

1)      در پایان جنگ (به عنوان بزرگ ترین هدف به دست آمده) تمامیّت ارضی کشور حفظ شد و قرارداد الجزایر که بهانه آغاز جنگ بود، تثبیت گردید .

 

2)      ایران به رغم هشت سال جنگ، هیچ تعهد سیاسی نظامی، فرهنگی و اقتصادی خارجی نداشت .

 

3)      هیچ معاهده ای، ب خلاف خواست ملت ایران، به کشور تحمیل نشد .

 

4)      با دفع هجوم عراق و حفظ سرزمین ایران، در طول 200 سال گذشته، برای نخستین بار روحیه ی اعتماد به نفس در همه ی زمینه های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی بین ایرانیان زنده شد و شکافی که در این زمینه ها در تاریخ ایران به وجود آمده بود ترمیم شد و این بزرگ ترین دستاورد سیاسی جنگ بود .

 

5)      دولت عراق در نامه ای رسمی، مجدداً معاهده ی الجزایر را پذیرفت و سرانجام حقانیّت ایران در مجامع جهانی به همگان روشن شد و ایران با چهره ای پیروزمند، در عرصه ی جهان درخشید. بدون شک وجهه ی جهانی ایران، در پایان جنگ با اوایل جنگ قابل مقایسه نبود. زیرا دفاع هشت ساله علاوه بر اثبات حقانیّت ایران، چهره ی جدیدی از ایرانیان ترسیم کرده بود.

 

 

 

نتیجه گیری

 

            هدف این نوشتار، بررسی نقش رهبری سیاسی در جنگ ها بود و تأکید بر این مسأله که در صورت به وجود آمدن یک درگیری نظامی بین دو یا چند کشور، صرف نظر از وجود متغیّرهای دیگر که دفاع مؤثر است، راهکارهای اصلی (تقریباً مشابهی برای همه جوامع) وجود دارد که در صورت بکارگیری صحیح آنها، رهبری سیاسی می تواند در حصول اهداف سیاسی نقش اساسی داشته باشد. برای سنجش این فرضیه، چهر جنگ مهم دویست سال اخیر ایران بررسی شد و همان طور که مشاهده شد، دلایل عمده ی شکست ایران در سه جنگ زمان قاجار، نه ضعف نظامی کشور و نه قدرت فوق العاده نظامی طرف های درگیر با ایران بود، بلکه مشکل اساسی را باید در ساختار رهبری سیاسی کشور جست و جو کرد. در جنگ های ایران و روس (اول و دوم)، به گفته ی میرزامحمد صادق وقایع نگار کاتب دربار، مرکز فساد را دربار و مرکز فتوحات راعساکر مملکت معرفی کرده است.(وقایع نگار همان) .

 

            عدم توجه به قدرت ملی کشور، چشم داشت دائم به یاری بیگانه و کسانی که سیاست و منافع ملی خود را دنبال می کردند، اتحادها و ائتلاف های بدون برنامه و مطالعه، قدرت پرستی و خود خواهی دربار، ناآگاهی از اوضاع جهانی، عدم حمایت جدّی از نیروهای در حال جنگ و رها کردن جنگ بعد از پیروزی های مقطعی و فصول سرد سال، بدون یک دستاورد اساسی، امارت و حکومت دادن به افرادی که با دشمن همکاری کرده بودند؛ خوشگذرانی و عیاشی، ترس و بیم از دست زدن به اعمال متهوّرانه، پروبال دادن به عناصر ناکارآمد،کشور را ملک مطلق خود دانستن، عدم بهره گیری از شور مذهبی مردم به رغم دوبار اعلام جهاد و… از خصوصیات رهبری سیاسی ایران دراین سه جنگ بوده است .

 

            در جنگ های ایران و انگلیس این مسائل و مشکلات، اثری بیش از پیش (حتی بر نیروهای نظامی) دارد. یعنی اگر در طول جنگ های ایران و روس پیروزی در میدان جنگ عمدتاً با ایران است و نتیجه ی آن در صحنه ی سیاسی از دست می رود، در جنگ با انگلیس وضعیّت سیاسی چنان اثری بر اوضاع نظامی می گذارد که اصولاً مقومتی شکل نم گیرد. در حالی که از لحاظ تعداد نفرات و تجهیزات، ایران در برابر نیروهای انگلیس به مراتب وضعیتی بهتر از سابق دارد و نیروهای درگیر نسبت حداقل چهار به یک به نفع ایران دارند. این در حالی است که کمی مسامحه ی سیاسی در امضاء معاهده ی پاریس، انگلیس را در هند و ابران در یک تنگنای شدید قرار می داد. گذشته از این، تصرف مناطقی چون بوشهر، اهواز، برازجان و خرمشهر، ار لحاظ نظامی هیچ توجیهی ندارد .

 

            با نگاهی بر اوضاع ایران در زمان جنگ با عراق، در می یابیم که ثبات سیاسی در ایران وجود ندارد، نیروهای مسلح آمادگی لازم را ندارند و جامعه ی جهانی حامی عراق است و در مقابل، عراق با هیچ مشکل خاصی در داخل و خارج مواجه     نمی باشد. سلاح های ارتش این کشور از سوی همه منابع موجود جهان تغذیه می شود و با اطمینان از پیروزی، وارد نبرد می شود. اما پس از مدتی متوقف شده و سرانجام با فراز و فرود فراوان، پس از 8 سال جنگ، به نقطه عزیمت خود، معاهده ی الجزایر باز می گردد؛ در حالی که در اوایل جنگ، عراق به اعتراف خود، بیش از بیست هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را اشغال کرده بود .

 

            در این مقطع، رهبری سیاسی ایران (با برخورداری از جایگاه مرجعیّت دینی) با اصولی که در جنگ های معمول کمتر مشاهده می شود به هدایت جنگ پرداخت و همان طور که اشاره شد، برای نخستین بار در دویست سال گذشته، تمامیّت ارضی کشور حفظ شد. همچنین آثار و نتایج سیاسی روانی جنگ های پیشین از بین رفت و آن برش تاریخی که در زمان قاجار به وجود آمده بود، ترمیم شد و ایران به جایگاه واقعی خود در جهان نزدیک تر شد .

            امروزه، ملت ایران پس از پشت سر گذاشتن انقلاب وجنگ وبازسازی، با ایده ی جدید گفت و گوی تمدن ها و با عدم عقب نشینی از اصول انقلاب، به یک مرکز مهم فکری و ایدئولوژیکی تبدیل شده است .

این مقاله در نشریه علمی پژوهشی پیک نور شماره سال هفتم شماره دوم تابستان ۸۸ چاپ شده است


X